ریز نوشت

مطالب کوتاه از مرتضی نظری

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

کنکور رو دادم!

سلام
بلاخره امروز کنکور رو هم دادم و الان به راحتی میتونم نفس بکشم! (البته اگر قسمت استرس نتیجه رو جدا کنیم از حال من :D )
160 تا سوال بود و من 46 تا رو پایخ دادم که مشخص نیست چند درصدش درست بوده چند درصدش درست نبوده :d
از معارف 20 تا سوال اومد که من حدود 17-18 تارو زدم!!!
جالب تر از همه این بود که وقتی داشتم ادبیات رو میزدم اونم چی از 20 تا 16-17 تارو جواب دادم!! بگذریم وقتی داشتم تست میزدم یکی تو دلم داشت داد میزد مرتضی آخه تو و ادبیات؟!!!! کی به تو گفته ادبیات رو بزن !!!!؟!!!!!

جالب تر از همه جا این بود که از این همه درس های تخصصی رو خوندن کمترین درصدرو زدم :D


ولی مهمترین خوبی که امروز داشت این بود که بچه های دبیرستان اکثرا بودند مهم تر از همشون هم دوست و داداش گلم جوادان نیکو عزیز بود که دلم خیلی براش تنگ شده بود!! دلم میخواست محمد هم باشه تا سه تایی دانشگاه مازندارن نوردی کنیم :D
موافقین ۰ مخالفین ۰

دومین بار

امروز دومین بار بود که در وبلاگی میرم که خیلی وقت بود نرفتم ولی آخرین مطلبی که دیدم ازشون مطلب خداحافظی و پایان رسوندن وبلاگ بوده.. یکیش ابراهیم ایلخانی و یکی دیگه هم باران بهاری عزیز که در گذشته از من خیلی بدی ولی میدونم که روح بارانی و بهاریش منو بخشیده...

به هر حال واقعا ناراحت شدم از پایان هر دو وبلاگ... امیدوارم هر دو وبلاگ بیان و دوباره شروع به کار کنند...
موافقین ۰ مخالفین ۰

روز بارانی

خیلی وقته که مردم روز های بارانی را خراب می نامند...
موافقین ۰ مخالفین ۰

روزگاری میرسد

« مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشانی نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . . »
  • نهج البلاغه ، کلمات قصار ، 369

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

هوای دوستان

دلم هوای دوستان رو کرده...
رزمنده عزیز
داداش یاسر گلم
حاتم ابتسام
سهاب
مسیحا
آقای افشار
و...
بعد غیبت طولانیم دیگه تقریبا نظر هیچکدوم از دوستان رو ندیدم...
موافقین ۰ مخالفین ۰

چند وقتی هست...

چند وقتی هست که هر کسی هر حرفی رو به من میزنه یکم که شد منکر حرفش میشه...
احتمالا بایستی باید برم سمت مکتوب شدن...

تازه داداشم که حرفش رو هم منکر میشه یک حرف هم درست میکنه تو ذهن خودش و میندازه گردن من!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰

ابوذر در غم از دست دادن فرزند

وقتی فرزند ابوذر غفارى از دنیا رفت ابوذر در کنار قبر وى ایستاد و دست بر قبر کشید و گفت :
خدایت رحمت کند , به خدا سوگند که تو نسبت به من نیکرفتار بودى و اکنون که از دستم رفته اى از تو خشنودم , به خدا قسم که از رفتن تو باکم نیست , از من چیزى کاسته نشد و من جز به خدا به احدى نیازمند نیستم , و اگر نبود هراس هنگام اطلاع , آرزو مى کردم که من بجاى تو رفته بودم , ولى دوست دارم چندى جبران مافات کنم و براى آن جهان آماده شوم و همانا اندوه به خاطر تو مرا از اندوه بر تو باز داشته است ( یعنى همه در این فکرم که کارى که براى تو سودمند است انجام دهم و دیگر مجالى ندارم که غصه جدایى تو را بخورم ) , به خدا قسم که گریه نکرده ام که چرا از من جدا شده اى ؟ ولى گریه کرده ام که حال تو چگونه بوده است و بر تو چه گذشته است ؟ اى کاش مى دانستم که چه گفتى و چه گفته شد به تو ؟ بار خدایا من حقوقى را که تو براى من بر فرزندم واجب فرموده بودى بخشیدم پس تو نیز حقوق خود را بر او ببخش که تو به جود و کرم سزاوارترى
موافقین ۰ مخالفین ۰

آهنگ های بیکلام

چند وقتیه دارم آهنگ های بیکلام مخصوصا آهنگ های ریچارد کلایدر من رو گوش میکنم... دیگه آهنگ های معمولی که قبلا گوش میدادم بهم نمیچسبه... مغزم آرامش خاصی گرفته..
موافقین ۰ مخالفین ۰

ای چاه

ای چاه میدانم به خود میبالی از اینکه اشک های شیر خدا در تو میریخت و تو همدم درد های علی بوده ای.. میدانم که چقدر مقامت از نظر علی بالاتر از شیعیانش هست... البته اگر شود اسمشان را شیعه گذاشت...
ای چاه، آفرین به مرامت... آفرین به خودت... به یک رنگی و صبوریت... به مقاومت در برابر این درد... که هرچه بودی فقط و فقط و فقط خودت بودی... نه اینکه اسمی را غصب کرده باشی... نه اینکه رازی را فاش کرده باشی... نه اینکه خودت را جای کسی دیگر گذاشته باشی... نه اینکه مانند من خود ار شیعه علی بدانی... تو یک چاه هستی ولی مرامت به علی نزدیک تر است تا منی که خود را شیعه او میدانم... لااقل تو از من یکرنگ تری...
موافقین ۰ مخالفین ۰

وب کاغذی

سلام
خواستم یک وبلاگی رو معرفی دوستان کنم... وبلاگ " وب کاغذی " وبلاگی گروهی هست که من به همراه داداش محسنم و زن داداش منصورم با هم دیگه کتاب ها و فیلم ها و موسیقی ها و... که خوشمون اومد رو توش معرفی میکنیم.حتما بهش سر بزنید و اگر چیزی را هم در مد نظر خود دارید تا معرفی بشه حتما از طریق برگه تماس با ما در اختیار ما هم بگذارید.
دوست دار همیشگیتان : مرتضی نظری
موافقین ۰ مخالفین ۰

نوشتن

دلم برای نوشتن تنگ شده... خیلی خیلی تنگ شده... در نوشتن حس هست، حس زندگی... بیخود نیست که خدا به قلم و نوشتن قسم میخوره...
موافقین ۰ مخالفین ۰

دکلمه ماندگار -2

دکلمه بعدی که خیلی از شنیدنش خوشم اومد بازم توی فیلم مادرانه این بود:

... اگه کار بدی کردی، به خودت بگو دارم کار بد انجام میدم... تا شاید یه روز بتونی بر نفست غلبه کنی ...
موافقین ۰ مخالفین ۰

دکلمه ماندگار-1

یکی از دکلمه هایی که توی فیلم مادرانه ازش خیلی خوشم اومد این بود:

... هنوز اونقدر لجن نشدم که بخوام به زنی که شوهر کرده فکر کنم ...

از این جملش واقعا خوشم اومد...
موافقین ۰ مخالفین ۰

در عجب اینم...

بسیار تعجب بر انگیزه برام...
اونقدر تعجب که قابل وصف نباشه...

دینی که اولین کلمه ای که در آن نازل شد " اقراء" باشه... چطور مردمان این دین همه عالم نیستند...

____________
پ.ن : اقراء را به "خواندن " ترجمه کردند، ولی منظور خواندی که از روی نوشته ای باشه (قرائت کردن)...
موافقین ۰ مخالفین ۰