در تعجبم

در تعجبم که چرا این همه مردم مادی گرا شدند؟

یک چیزایی هست که میخوام بگم اما حیف که بازدید کننده خواهر هم دارم...

وردپرس

دلم برای وردپرس خیلی تنگ شده... یادش بخیر اونجا خودم آقای خودم بودم و منت هیچ کس رو نمیکشیدم... اونجا دیگه شرکت بیانی وجود نداشت که اینهمه بره رو مغزم... اونجا خودم توی وردپرس کار ها سری داشتم و همه یک جورایی روم حساب باز میکردن... الان هم وردپرس تازه میشه چیزی که من همیشه تو خوابم میدیدم چنین چیزی بشه...! فضایی که بی نهایت به وبلاگ نویس حال میده..!! فعلا که دارم برای وبلاگ اصلیم جایگذین مناسب بجای بیان پیدا میکنم.. اگر هم نتونستم مجبورم برم دوباره روی وردپرس...

چقدر دلم وردپرس میخواد...
یادمه وقتی اومدم توی بیان گفتم، آخیش از دست وردپرس راحت شدم!! اومدم توی بهترین سرویس وبلاگ دهی ایران... اما دقیقا حس بر عکسی دارم.. خستم از اینجا.. البته این وبلاگم همیشه توی همین قسمت خواهد ماند... اما برای وبلاگ اصلیم یک محدودیت بزرگ به شمار میاد... خیلی بزرگ...
با اینکه دیگه توی وردپرس پارسی فعالیت چندانی نمیکنم... اما گهگداری توی سایتش که میرم خیلی ذوق میکنم!!! آخه چندین ماه بود که توش فعالیت میکردم... یک جورایی جزء بزرگان اونجا حساب میشدم و این خیلی لذت بخش بود.. البته من کوچیک همشونم بودم... ولی حسی بود که لذت بخش بود برام!!!

امتحان عالی

امروز واقعا لذت بردم توی امتحان... دیروز همنطور که شاهد بودین یکسره آنلاین بودم و اصلا لای کتاب رو هم باز نکردم!!!
اما به جاش صبح قبل امتحان یه نیم ساعتی خوندم... و از اونجایی که قبلا تو کلاس فعال بودم... امتحان رو خیلی خیلی خیلی خیلی عالی دادم!! حداقل 20 در نظر دارم!! فکرشو که میکنم سه صفحه فقط جواب نوشتم و احتمال میدادم که کم میارم صفحه رو بی نهایت برام لذت بخشه ☺ محاسبات بتن رو آدم بشه 20 فکرشو بکنید!!!!!!!!! ☻

دلم میخواهد

دلم به شدت شهادت میخواهد.. خدایا من شهادت میخواهم.. خدایا توکه میشنوی حرف دلم را به آن "ن" که تو سوره قلم قسم خوردی بهت قسم میدهم که شهادت را نصیبم کن...

شهادت

شهادت لاله هارا چیدنی کرد
به چشم دل، خدارا دیدنی کرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر
شهادت،سنگ را بوسیدنی کرد

همه رفتند

همه سوی خدا گردیده راهی
ولی من مانده ام با روسیاهی
همه رفتند و تنها مانده ام من
ز همراهان خود جا مانده ام من
چنان با ذکر مولا خو گرفتند
دلا! یاران عاشق زود رفتند
از این وادی،همه خوشنود رفتند
من و تو، مثل یک مرداب ماندیم
خوشا آنان که مثل رود رفتند...

مردونامرد

هنگامی که شیپور جنگ نواخته میشود،مردان از نامردان تشخیص داده میشوند

دکتر چمران

ناقه نشین ها

آنان که در دل شب بار سفر ببستند
با ذکر یا الهی بر ناقه ها نشستند

وامانده

یاران همه سوی خدا گشتند راهی؛خدا جا مانده ام من؛خدا وا مانده ام من؛خدارو سوی ما کن؛خدا ما بی پناهیم؛خدا غرق گناهیم ...

نمیدونم چرا

نمیدونم چرا ولی کلا خیلی خیلی خیلی خستم... فردا محاسبات سازه های بتنی دارم حتی لای کتاب رو باز نکردم... از صبح تا الان نشستم روی کامپیوتر...
خیلی حس بدی هست...

گناه یا ما؟

توی یک وبلاگ خوندم که گناهان ما امام زمان رو اذیت میکنه...

اما من به این معتقد نیستم.. این ماییم که با گناهامون امام زمانو ناراحت میکنیم..

قالب نجم نسخه 1

خب اینم از قالب نجم!
قالب نجم الان روی وبلاگ هست. دوستان خوشحال میشم نظرتون رو در موردش بگید... بکم مشکلات خیلی کوچیک داره که بعد برطرف کردنشون قالب رو در دسترس همگان قرار میدم...

یک قالب برای همین جا

میخوام همین قالبی رو که الان انتخاب کردم(قالب سرو) رو ویرایش کنم... کدش رو هم در اختیار عموم قرار میدم.. البته اونقدر ها هم تغییر نمیدم فقط یکم ظاهرش رو تا 30 درجه تغییر میدم!!

حد انفجار

دارم از عصبانیت به حد انفجار میرسم...
از دیروز تا الان که دارم مینویسم داشتم روی طراحی یک قالب کار میکردم... رو کامپیوتر خیلی قشنگ نشون میداد... آوردمش روی ویلاگ بیان دیدم کاملا بهم ریخته هست...

اولین قالبی بود که داشتم برای خودم شخصی سازیش حدود 180 درجه میکردم که اینگونه شد نتیجش...

آب داغ

تا حالا شده حتی برای آزمایش آب جوش رو دست بزنید؟

خیلی جالبه.. آب خودش از دما کم میکنه اونوقت اگه اون آب جوش رو دست بزنی دست آدم حتی کف دستش میسوزه...

پیش خودم حساب کردم این آبی که به صورت آزمایشی ریختم رو دستم اینگونه دست آدمو میسوزونه... اونوقت خدای به اون عظمت که خورشید در برابر دیگر مخلوقاتش هیچ هست و ما در برابر خورشید هیچ... میخواد از روی عصبانیت از گنه کاران انتقام بگیره...